۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نیچه دیوانه ام کرد» ثبت شده است

اعتماد


 ضربه ی سختی خورده بودم و درس دشواری نیز آموخته بودم .

       اینکه نمی توانی به هیچ کس جز خودت تکیه کنی .


وقتی نیچه گریست


+ آرامشی که اکنون دارم، مدیون انتظاریست که دیگر،از کسی ندارم !

۹۶/۰۲/۲۴ ۹ نظر ۷
یک آشنا

نیچه دیوانه ام کرد3

نیچه تو کتاب می خوانی ؟


- خیر ، نمی خوانم 


برای همین است که ابلهی ، مگر نشنیده ای که  شارل دو مونتسکیو گفته است "باید زیاد مطالعه کنید تا بدانید که هیچ نمی دانید"


- انسان ها سخت در اشتباه بوده اند ، آن جام کجاست ، تا سر کشم یک باره تمام تلخی وجودم را ؟


آنجاست روی میز ، کنار پنجره ، جوابم را ندادی ، چگونه چگونه احمقی بی مطالعه فیلسوف می شود ؟


- خیلی ساده است ، من فقط به شوپنهاور گوش دادم که می گفت "هوش واستعداد خود را پرورش ده ولی نه از راه مطالعه صرف بلکه به وسیله تفکر توام با عمل تمایل اکثر فضلا به مطالعه شبیه تلمبه است خالی بودن مغزها ی خودشان موجب می شود که افکارمردم دیگر را به سوی خود بکشند هر کس زیاد مطالعه کند بتدریج قدرت تفکر را از دست می دهد." و من نیز زیاد مطالعه نکردم؛ تازه دم است ؟


آری - ولی این شوپنهاور دیوانه است ، چگونه به او گوش سپرده ای ، مگر خود او نگفته است که "کتابخانه تنها یادبود مطمئن و ماندگار نوع بشر است." ، پس چطور مطالفه را اینگونه سخیف می نمایاند؟


- او نیز مثل من دشمن خویش است ، آه کتابی را چه سود اگر ما را فراسوی همه کتاب ها نبرد ؟ ، این چه بود ! چه تلخ است


از کدام ظرف نوشیدی ؟


- همان که تلخ است 


احمق تو همان دیوانه ای، 


No Habrá Nadie en el Mundo

۹۵/۰۸/۱۳ ۱۱ نظر ۳
یک آشنا