باز هم نبودی...

باز هم نبودی و در تنهایی نفسم را حبس کردم و چشمانم را بستم ....

میدانی ؛

وقتی نفس حبس می شود بند می آید...

۹۵/۰۴/۰۷ ۹ نظر ۴
یک آشنا

خدای هر روزه


ای کاش پرستویی بودم و کوچ می کردم به نگاه پر امید دخترکی گریان که باور کرده خدا فقط برای امشب به حرف های گوش می کند ، یا قطره رنگی بودم که به آرزو های کوچک و پر از مهربانی اش کمی رنگ می دادم ، یا گل قاصدکی بودم به دستان کوچکش تا آرزوهایش را بر دوش کشم و به تو برسانم. باشد که لبخندی نشانم بر لبانش.

دخترک باور داشته باش که خدا ، همان خدای هر روزه است ، همان مهربان همیشگی ، و تنها فرق امشب باور ماست ، که خدا را نیز جیره بندی کرده ایم !!


۹۵/۰۴/۰۶ ۸ نظر ۲
یک آشنا

دلم یه شهر پر از....


دلم یه شهر پر از رنگ می خواد ، 

       دلم یه شهر پر از رنگ نارنجی و زرد میخواد ، 

            دلم یه پاییز سرد میخواد.

                یه پاییز سرد که نم نم از آسمون بباره !


دلم یه پاییز میخواد ، سرد ، توی پارک ، یه عالمه برگ زرد ، صدای کلاغ و خش خش برگ ، دلم پاییز میخواد ، اونقدر سرد که دستکش کنی و هی ها کنی ، اونقدر سرد که شال رنگ رنگی دست بافم رو بکشم رو صورتم ، خودم رو قایم کنم از مردم شهر !

دلم دیونه بازی میخواد ، برگ بازی میخواد !

یه نم نم بارون با موزیک alone in the rain میخواد.


+ حال و هوام پاییزیست ، دلم دیونه بازی میخواد.

۹۵/۰۴/۰۴ ۸ نظر ۳
یک آشنا

fake people

+ دنیا پر شده از دروغ گو ها!


۹۵/۰۴/۰۴ ۱۱ نظر ۳
یک آشنا

تولدم...

خوب عنوان معلوم کرده ، ولی امروز نیست ، نزدیکه ، تو همین ماه ، تا قبل از نیمه ماه ، تو یکی از شب های گرم تابستان ، چشمانم رو گشودم! ، پس میبیند که چقدر نزدیکم به سالگردم!

بیشتر آدما روز تولدشون خوشحالن و جشن می گیرن و .... ، تو اون روز نه ، از امروز تا اون روز فکر میکنم ، هی با خودم فکر می کنم ، من اومدم که چکار کنم ، اصلا چرا اینجا !

این همه مدت که بوده ام چکاری کرده ام ، چه کاری باید بکنم برای آینده ؟ ، آشنای یک سال پیش تمام شد ، با تمام خوبی ها و بدی هایش ، آشنای سال بعد چگونه خواهد بود ، آنقدر شاد خواهد بود که انتهای بودنش هم خوشحال باشد ، هم اکنون آشنایی هستم که آخرین روزهای N سالگیش را طی میکنید ، آشنایی که برنامه ریزی کرده بود برای N سالگیش ! و الان به N+1 سالگی اش فکر می کند.

برنامه دارم که در N+1 سالگی ، دیگر تدریس دانشگاهی انجام ندهم {تهدبد شده ام خخخخ} ، تصمیم دارم که شرکت خودم رو داشته باشم ، تصمیم دارم که به کودکان کار کمک کنم ، تصمیم دارم مهربان تر باشم ، تصمیم دارم کارت مترو رو هک کنم {یک حالی میده ها} ، برای باقیش باید باید بیشتر فکر کنم...

آشنای N سالگی یک آشنای دست و پا چلفتی ساده  لوح بود که دو بار سرش کلاه رفت ، اما دوستش دارم ، تمام تلاشش را کرد ، هم برای خودش هم برای جامعه اطرافش و حیف که تا چند روز دیگر فقط تجربه ای و خاطره ای خواهد بود. آشنای N سالگی بهترین آشنای زندگیم بوده ، آشنایی که مهربان ترین و دوست داشتنی ترین ، دوست های واقعی و مجازی و به زندگی ام آورد. اگر می شد در همین N سالگی می ماندم اما دنیا محل گذر است باید اینقدر بگذرم که برم و امید وارم که از خودم راضی باشم وقتی که می روم.

معمولا یک آشنا در روز تولدش یک هدیه میگیرد و چند تماس و چند پیامک برای تبریک N+1 سالگیش ، هیچوقت گله گذار نبود که چرا روزم رو فراموش کردید ، بلکه بهم یاد آوری می کنه که چقدر از زندگی دوستانم محو شده ام و اینگه باید بهتر باشم!! ، امیدوارم که امسال تعداد زنگ ها بیشتر از پیام ها باشد.


+ به نظرتون دست نگه دارم ، ممکنه گوشی هدیه بگیرم آیا ؟


۹۵/۰۴/۰۱ ۱۹ نظر ۴
یک آشنا

مرحوم یه زمانی Nexus بوده!


در تلاشی برای آموختن پرواز به گوشی محترم و سرپیچی آن مرحوم ، اینک باز مانده آن!

دارم فکر میکنم چی بخرم دوباره ! ، باید یه گوشی اقتصادی باشه چون به هر حال باز ممکنه بخوام پروازش بدم ، زیاد دلم نسوزه ، اقتصادی که میگم منظورم به گوشی بین رنج قیمتی 500 تا 800 هست ! به نظر شما چی بخرم ؟


+ عکس با تکنولوژی 8 سال پیش نوکیا گرفته شده ، خوب بهتر از این نمیشه دیگه!

۹۵/۰۳/۳۱ ۱۸ نظر ۳
یک آشنا

پرواز کرد

گوشیم پرواز کرد به سمت دیوار:( له شد
۹۵/۰۳/۳۰ ۱۵ نظر ۱
یک آشنا

Don't seduce me

  If poison pours down on all of us from the sky all night

I'll be sugar , i'll be sugar , i'll be sugar , i'll be sugar


I'll be needing you and needing you...

You'll be dancing and dancing...

Your moves spun me on my head needing you


Don't push me away , don't push me away, I will not be leaving till i have won

Don't seduce me, don't seduce me , i will not buy it from the drunken one

۹۵/۰۳/۳۰ ۵ نظر ۲
یک آشنا

غمگینم مثل ...

نمیدانم که رد نگاهت در کدام افق محو شده بود ، و لب هایت همچنان آن تلخ لبخند دوست داشتی را داشتند. دوست دارم که زمان همچنان ایستاده بماند ، همچنان آن گوی بلورین نگاهت ، سرشار از شادی بماند ! نفس هایم را به سختی نگه میدارم ، نکند پاره شود بند بغضم ، نکند مکدر شود خاطرت !

+ حالت خوب است ؟

- خوبم ، اما میدانی غمگینم ، بسیار غمگینم مثل پیرزنی که آخرین سرباز برگشته از جنگ ، پسرش نیست

و تو خوب می فهمی چقدر دردناک است که خوب باشی اما نفس هایت به شماره افتاده باشد.

۹۵/۰۳/۳۰ ۸ نظر ۶
یک آشنا

گنجینه من

وقتی بعد از 7 سال همچین چیزی رو پیدا کنی ، جز این که ذوق مرگ بشی چه کار دیگه ای ازت بر می آد ؟

+ آه بلند و کش داری که با چی گوششون کنم :(




۹۵/۰۳/۲۸ ۱۷ نظر ۵
یک آشنا