۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

مساحت زیست

حضرت غمی یه پست داشتن که خوشمان آمد و خودمان را دعوت کردیم!

قضیه از این قراره که باید تصویر وسایلی رو که بیشتر باهاشون سر و کار داریم رو منتشر کنیم. خوب اگه قرار به این بوده باشه ، من باید عکس کیبورد و موسم رو منتشر می‌کردم!

اما بیشتر که فگر کردم دیدم که بالغ بر 10 ساعت در دنیایی زندگی می‌کنم که اتمسفرش الکترون !

این شد که یهو یه اسکرین شات از دسکتاپم گرفتم.

دقت به نکات زیر حیاتی است

  1. خود آگاهم که پلشتم
  2. اسکرین شات یهویی است اگر برخی نام گذاری ها نامتعارفند! خوب حتما هستند.
  3. بک گراند هر هفته عوض می شود.
  4. هرچیزی رو بخوام راحت پیداش میکنم.
  5. با کلیک بر روی عکس بزرگ خواهد شد.
  6. این سیستم بلک دراگون نیست
  7. علت عریض بودن عکس - دو مانیتوره بودن سیستم است.

۹۶/۰۳/۳۰ ۲۳ نظر ۴
یک آشنا

کز انسان ملولم و همان دیو و ددم آرزوست!

اشاره به تمام اخباری که این روزها می خونم  

برای تک تکشون میشه این جمله رو به کار برد

"کز انسان ملولم و همان دیو و ددم آرزوست!"

جهان را چه شده :/

جنگ های صلیبی ، خشونت چین و ژاپن و جنگ های جهانی و نسل کشی ها به بشر آموخت که کشتار و غارت ، شکنجه و جنگ بر سر عقاید و مذهب امری است بیهوده و حتی فراتر از آن 

اما چرا بشر خاورمیانه از این حلقه تکامل دور افتاده است ؟


+ عکس واقعی و دهشتناک است : مراجعه به The effects of nuclear weapons صفحه 312 بخش 7.74؛ 

۹۶/۰۳/۲۸ ۹ نظر ۴
یک آشنا

تنها وقتی که دختر باشی


امسال یه سفر یه هفته ای رفتم خرم آباد، کرمانشاه و ایلام. و شب ها توی مسافر خونه می‌خابیدم.توی خرم آباد به من اتاق ندادند و گفتند اماکن اجازه نمیده، من اون شب توی سرمای خرم آباد مجبور شدم توی چادر بخوابم، خدا میدونه تا صبح از سرما خوابم نبرد. من فقط توی ایلام و شوش راحت تونستم اتاق بگیرم بقیه جاها با کلی دردسر مواجه شدم، یه همسفر آقا هم داشتم که فقط همسفرم بودند. ما میخواستیم دو تا اتاق جدا بگیریم ولی می گفتند نه یکی تون باید بره یه مهمانسرای دیگه، نمی دونم چی بگم به عنوان یه خانم خیلی برام سخت بود که باهام این طوری برخورد می‌شد ، احساس می‌کردم یه عضو فاسد از این جامعه هستم که مجبورند تحملم کنند، یا یه موجودی که تنها وقتی ارزشمند هست که یک مرد محرم ( شوهر یا پدر) کنارش باشه.احساس می‌کردم من به عنوان یک دختر مجرد تنها، اصلا توی این جامعه تعریف نشدم و من رو آدم حساب نمی کنند.

یادمه تو ایلام صاحب مهمانسرا به من گفت اماکن به ما گفته اگه هوا تاریک بود و خانمی اومد بهش اتاق بدید ولی زنگ بزنید ما خودمون میام اونجا، یعنی اگه هوا روشن بود دختر خانم ها باید برند اماکن و نامه بگیرند، اماکن اومد و از من یه سری سوال خنده دار پرسید مثل این سوال ها ؟ کجا میخای بری ؟ چرا اومدی ایلام؟ کسی باهات نیست تنها سفر می‌کنی؟ چرا با پدر مادرت نیومدی؟ وقتی سوالاش تموم شد بهش گفتم توی خرم آباد به من اتاق ندادند و من توی چادر خوابیدم، به نظرتون خوب بود که من توی چادر خوابیدم؟امن بود برای من؟ گفتم حتی من اگه فاحشه هم باشم بهتره تو هتل بخوابم نه تو خیابون. البته ایشون گفتند اینجا شهر مرزی هست و ما باید مراقب باشیم. من بشون گفتم چرا فقط مراقب خانم ها باشید چرا از آقایون سوال و جواب نمی‌کنید؟ گفتند از اونها هم سوال می‌پرسیم. ولی آقایی که با من همسفر بود هیچ کدام از مشکلات من رو نداشت و هیچ جا مورد بازجویی قرار نگرفت.

 تو شهر آبدانان می‌خاستم فقط برای یه شب توی خانه معلم بمونم کار به نیروی انتظامی کشید به من اتاق دادند ولی خیلی به من توهین کردند فقط به خاطر اینکه یه دختر تنها بودم و یه همسفر آقا باهام بود که فقط همسفرم بود همین.  یادمه اون شب خیلی گریه کردم نگهبان خانه معلم گفت اگه می‌دونستم قراره باهات اینطوری برخورد کنند بدون اینکه بشون بگم بهت اتاق میدادم، بهش گفتم شما ظاهر من و نگاه کن باورت میشه این توهین ها رو به من کردند. هیچی نگفت فقط سعی کرد با دادن پتوی اضافه و گفتن این جمله که من اینجام هر چی خواستی به من بگو یه کم به من لطف کرده باشه. که البته بهتر می‌دونید نمیشه خیلی به این لطف ها اعتماد کرد.


۹۶/۰۳/۲۳ ۱۹ نظر ۱۳
یک آشنا