۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یک غریبه» ثبت شده است

هشتم مارس


روز خوبی نیست ! نه اشتباه نکنید ، هشتم مارس روز جهانی زن ، بله روز خوبی نیست ، فکر نکنید این روز یک روز عاشقانه است و برای بزرگ داشت زن است ، نه این روز وجود داره چون تبعیض وجود داره ! تبعیض علیه زن ، و باز اشتباه نکنید این تبعیض ها برای دیگر زنها نیست ، برای همه زنها هست ، برای جنسیت زن هست ، فرقی نمیکنه جهان اول باشی یا جهان آخر ، نیازی نیست که حتما در افغانستان باشی و زیر سنگ له شوی یا در آمریکا باشی و در آتش بسوزی ، تا این روز برایت مهم باشد ، وقتی که زن باشی ، این تبعیض برای توست.

خیلی بده که یه روز هایی خوب باشی و مهم اما بعدش دیگه نباشی (اشاره تلویحی به عکس).

۹۵/۱۲/۱۸ ۱۶ نظر ۵
یک آشنا

درباره یک آشنا

نویسنده خوبی نیستم ، ولی در عوض خواننده خوبی هستم ، مطالب زیبایی که چیزی رو یاد بگیرم ، فکر جدیدی رو برام تداعی کنه رو دوست دارم ، سعی میکنم ناشناس بمونم ، هرچه کمتر بشناسی و کمتر شناخته بشی ، کمتر قضاوت میشی ! {ولی این یارو که دامنه رو ازش خریدم ، گیر داده که دامنه رو باید به نام خودت کنی... ، تا حالا که به نام خودم نکردم! ، ببیننم تا کی دووم می آرم}
قبل از اینکه بیام بیان ، تو وردپرس می نوشتم ، چند سالی هست که بستنش و قابل مشاهد نیست ، صبر کردم تا یه سرویس در خور بیاد مثل همین بیان. که اومدم بیان ! 
با این که تازه اومدم ، دوستان خیلی خوبی پیدا کردم ، دوستانی که شاید نشناسمشون ، اما میفهممشون! ، فکر میکنم مهم ترین قضیه همینه!
این چند روز تو بلاگ های زیادی چرخیدم ، ولی خیلی هاشون جفنگ بودن ، ارزش حتی یه بار خوندنم نداشتن متاسفانه ، از آدمایی خوشم میاد که می نویسن ، رو کاغد فکر میکنن ، چند تایی پیدا کردم ، دنبالشون میکنم ، دوستشون دارم ، اسم نمی آرم ، ولی خودشون میدونن ، همه رو عمومی دنبال میکنم.
هرچند که اونقدرا خوب نمی نویسم که لینک بشم ، دنبال بشم ، راستش زیاد اهمیت نمیدم ، چون اگر مینویسم ، برای خاموش کردن دغده های درونیم هست نه تایید شدن و تحصین شدن ، هرچند این دو باعث انگیزه بیشتری میشن.
و از همینجا ، از همه دوستان خوبم تشکر میکنم ! {همه اونایی که دنبالشون میکنم ، همه اونایی که دنبالم میکنن }.
۹۴/۰۹/۱۲ ۱۲ نظر ۰
یک آشنا

گاهی فقط نیاز داری خودت باشی

نمیدونم گاهی دوس دارم با جهان بیرون فقط به اندازه ی یک راه طولانی و خاکی فاصله داشته باشم و غرق بشم و حل بشم توی خودم اون طور که قهوه حل میشه توی آب و  شکر توی قهوه و دیگه مجزا نشم .

گاهی به خودم میگم که نمیشه و نباید به همه کمک کرد ، گاهی باید متوجه بشم که همه کمک نمیخوان - حالا از رو هر نیتی که میخواد باشه ، ولی نمیدونم چرا هر بار این اشتباه قشنگ و تکرار میکنم !! ولی چقدر عجیب هستند آدم هایی که اشتباه می کنند ، آدم هایی که فکر میکنند کارشون اشتباه نیست و چقدر زیبا اشتباه می کنیم ما آدم ها آگاهانه و نا آگاهانه ، ولی ای کاش همه اشتباهات ما آگاهانه بود .

حسی که الان دارم زیاد غریب نیست گاه و بی گاه برام پیش اومده که این حس رو داشتم و میخواستم که تنها باشم و با اندکی تنها بودن همه چیز حل شده یه بارش اون طور که خاطرم می آد اونقد توی خودم غرق بود و قدم میزم که وقتی به خودم اومدم دیدم چند کیلومتر پیاده روی کردم ، البته گاهی هم یه کمی بستنی همه چیز رو حل میکنه ولی خوب حیف که الان بستنی نیست !

۹۴/۰۸/۲۴ ۱ نظر ۰
یک آشنا